ساپورت های رنگارنگ خیابانهای شهر را فتح کرده اند.
اکنون به وفور دختران و زنانی در سطح شهر دیده می شوند که پیراهنی کشی و مجلسی را (که هیچ ربط و شباهتی به مانتو ندارد و صرفا پیراهنی است که تا نیمی از نشیمنگاه امتداد دارد) بر تن داشته و پوشش تمامی نیم تنه ی تحتانی بدن را برعهده ی ساپورت نازک و گاها رنگ بدن خویش گذاشته اند.
نگرانم..
نگران برهنگی فرهنگی... نگران فرهنگ برهنگی
اما چه می شود کرد ؛ با فروشندگان و وارد کنندگانی سود جو ؛ با مردمی بی تفاوت؛ با مسئولینی سیاسی کار ...
آقایان مسئول مطمئن باشید آن دنیا باید جواب بدهید کم کاری های امروزتان را ...
پروژه ی «حیازدایی» دشمن همچنان ادامه دارد و ما همچنان در غار اصحاب کهف خوابیم.
حقیقتا صحنه های واقعی کف خیابانهای شهر در این روزها بسیار تکان دهنده است...
حاشا به غیرت برخی مسئولین...
سالهای خیلی دور نیمه شبی در نجف
آیت الله جمال خوانساری در حجره اش مشغول مطالعه بود
صدای خنده ای از کوچه در نیمه شب اون رو متعجب کرد
سر از پنجره بیرون آورد و دید
دو تا زن کاملا با حجاب از کوچه رد می شوند ولی صدای خنده شان بلند است
عمامه ی خود را به زمین زد و گفت: یا صاحب الزمان کی می خوای بیای که ناموس شیعه صدای خنده اش بلند است
اگر الان ایشان بودند فک کنم برای فقط یه روز هم تمامی عمامه های طلبه ها کم باشد
ببین الان مهدی فاطمه چه می کشد
چقدر سخته تو را به خاطر حجاب داشتن دانشگاه نمی ذارن
در
حالیکه تو
گفتم : وجدان
گفت يادش بخير.
گفتم : غيرت
گفت تاريخش گذشت.
گفتم : حجاب
گفت : چرا ؟
بعد از سلام و احوال پرسي گفتم :چه خوب بود اگر يک سري به
وجدان ميزدم
گفت چي شده ياد وجدان افتادي ؟
_ راستش علت اين همه جنات ها و بد حجابي ها بي وجدانيه . آهي م وکشيدم
وگفتم :
هرشاخه که از باغ آرد سر
در ميوه ي آن طمع کند رهگزر
بي حجاب يا بد حجاب شاخه بيرون از حصار باغ است که طمع هر رهگزر
را به سمت خودش جلب مي کند.عاقلانه نيست که انسان براي لذت ديگران
عذاب الهي را براي خودش بخره
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﺻﻼﺡ ﺳﺮ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﮐﺎﺭ، ﮔﻔﺘﮕﻮﯼ ﺟﺎﻟﺒﯽ ﺑﯿﻦ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﮔﺮﻓﺖ. ﺁﻧﻬﺎ ﺑﻪ ﻣﻮﺿﻮﻉ «ﺧﺪﺍ» ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ. ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﮔﻔﺖ: "ﻣﻦ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﻤﯽﮐﻨﻢ ﺧﺪﺍ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ." ﻣﺸﺘﺮﯼ ﭘﺮﺳﯿﺪ: "ﭼﺮﺍ؟" ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﮔﻔﺖ: "ﮐﺎﻓﯽ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﺑﺮﻭﯼ ﺗﺎ ﺑﺒﯿﻨﯽ ﭼﺮﺍ ﺧﺪﺍ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﺍﮔﺮ ﺧﺪﺍ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ، ﺁﯾﺎ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﯾﺾ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ؟ ﺑﭽﻪﻫﺎﯼ ﺑﯽﺳﺮﭘﺮﺳﺖ ﭘﯿﺪﺍ ﻣﯽﺷﺪﻧﺪ؟ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺞ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺖ؟ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﺧﺪﺍﯼ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺭﺍ ﺗﺼﻮﺭ ﮐﻨﻢ ﮐﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺩﻫﺪ ﺍﯾﻦ ﭼﯿﺰﻫﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ." ﻣﺸﺘﺮﯼ ﻟﺤﻈﻪ ﺍﯼ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩ، ﺍﻣﺎ ﺟﻮﺍﺑﯽ ﻧﺪﺍﺩ؛ ﭼﻮﻥ ﻧﻤﯽﺧﻮﺍﺳﺖ ﺟﺮﻭﺑﺤﺚ ﮐﻨﺪ. ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﮐﺎﺭﺵ ﺭﺍ ﺗﻤﺎﻡ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﻐﺎﺯﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺭﻓﺖ. ﺩﺭ ﺧﯿﺎﺑﺎﻥ ﻣﺮﺩﯼ ﺭﺍ ﺩﯾﺪ ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﮐﺜﯿﻒ ﻭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺗﺎﺑﯿﺪﻩ ﻭ ﺭﯾﺶ ﺍﺻﻼﺡ ﻧﮑﺮﺩﻩ.. ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺑﺮﮔﺸﺖ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻭﺍﺭﺩ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺎﻩ ﺷﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﮔﻔﺖ: "ﺑﻪ ﻧﻈﺮ ﻣﻦ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮﻫﺎ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ." ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﺑﺎ ﺗﻌﺠﺐ ﮔﻔﺖ: "ﭼﺮﺍ ﭼﻨﯿﻦ ﺣﺮﻓﯽ ﻣﯽ ﺯﻧﯽ؟ ﻣﻦ ﺍﯾﻦﺟﺎ ﻫﺴﺘﻢ، ﻫﻤﯿﻦ ﺍﻻﻥ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺗﻮ ﺭﺍ ﮐﻮﺗﺎﻩ ﮐﺮﺩﻡ!" ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﻋﺘﺮﺍﺽ ﮔﻔﺖ: "ﻧﻪ! ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮﻫﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺭﻧﺪ؛ ﭼﻮﻥ ﺍﮔﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺷﺘﻨﺪ، ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺜﻞ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺁﻥ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺍﺳﺖ، ﺑﺎ ﻣﻮﻫﺎﯼ ﺑﻠﻨﺪ ﻭ ﮐﺜﯿﻒ ﻭ ﺭﯾﺶ ﺍﺻﻼﺡ ﻧﮑﺮﺩﻩ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﻤﯽﺷﺪ." ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮ ﮔﻔﺖ: "ﻧﻪ؛ ﺁﺭﺍﯾﺸﮕﺮﻫﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻣﻮﺿﻮﻉ ﺍﯾﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺎ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ." ﻣﺸﺘﺮﯼ ﺗﺎﯾﯿﺪ ﮐﺮﺩ: "ﺩﻗﯿﻘﺎً! ﻧﮑﺘﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ. ﺧﺪﺍ ﻫﻢ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ! ﻓﻘﻂ ﻣﺮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻣﺮﺍﺟﻌﻪ ﻧﻤﯽﮐﻨﻨﺪ ﻭ ﺩﻧﺒﺎﻟﺶ ﻧﻤﯽﮔﺮﺩﻧﺪ. ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﯿﻦ ﺍﺳﺖ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺩﺭﺩ ﻭ ﺭﻧﺞ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﺩ."
پوشش زهرا مگر اینگونه بود؟؟!!
خواهرم ، ای دختر ایران زمین / یک نظر عکس شهیدان راببین
شیعیان مدیون خون کیستند؟ / زنده از رقص جنون کیستند؟
ای مسلمانان ، فرهنگ عاشورا چه شد؟ / پرچم خون رنگ عاشورا چه شد ؟
کیست تا اسلام رایاری کند ؟ / حکم را روی زمین جاری کند؟
شعر : ” مرحوم آقاسی “
در خیابان چهره آرایش مکن / از جوانان سلب آسایش مکن
زلف خود از روسری بیرون مریز / در مسیر چشم ها افسون مریز
یاد کن از آتش روز معاد / طره ی گیسو مده بر دست باد
خواهرم دیگر تو کودک نیستی / فاشتر گویم عروسک نیستی!!
خواهر من این لباس تنگ چیست ؟؟ / پوشش چسبان رنگارنگ چیست؟
این روزا هرکی ازم می پرسه چطوری ؟
برای اینکه خوب باشم ناچارا دشمن خدا میشم